پارساپارسا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 10 روز سن داره

یکی بود یکی نبود

عکس فوتوژنیک!

1390/2/26 20:38
489 بازدید
اشتراک گذاری

 

حالا دیگه کوچولوی ما 11 هفتشه! به لطف تکنولوژی روز دیگه می شه با انواع فرم و فیگورای مورد نظر از زندگی پیش از تولد هم عکسای شیک و کلاسیک با بک گراند مشکی ارائه داد

این روزا طعم شیرین زندگی به دهان من ترشه!

در کسری از ثانیه به محض حرکت جسم شیرین از دهان به سوی معده ی نازنین بقدری احساس بد ترش کردن و سوزش بی امان معده سریع میاد به سراقم که از خوردن پشیمون می شم. معدم هم که برای خودش سور و ساتی به پا کرده که نگو و نپرس. می پیچه و تاب می خوره و اصلا با خودش فکر نمی کنه که این صاحب بنده خدای من تاب این همه پایکوبی رو داره یا نه؟!

خلاصه، دیشب معده عزیز بعد از مقاومت های پیاپی بنده از نرسوندنش به دکتر پیروز شد و ساعت 1 نصف شب امان از من گرفت و اورژانس لازمم کرد! کامیار طفلکی رو از خواب بیدار کردم که بدو که از دست رفتم!  بعد از نیم ساعت انتظار خیلی دردناک دکتر کشیک شب از راه رسید و گفت که برای معده ی نازنین هیچ کاری نمیشه کرد، چون به عکس نیاز هست و هیچکس حاضر نیست اینکار رو بکنه!

  • خوب حالا چیکار می شه کرد دکتر جان؟
  • هیچی! فقط یه مسکن کوچولو!
  • دست گل شما درد نکنه!

بعد از چند دقیقه دکتر جان از بنده خواستن که روی تخت بخوابم تا ببینن حال وروجک چطوره و آیا ایشون دست گلی به آب دادن یا خیر!

دکتر چراغ اتاق رو خاموش کرد و درست انگار تو سینما نشسته باشی!  صفحه مانیتور آماده که فیلم اکران بشه...بعد از چند ثانیه...

خـــدای مـــن........ یه موجود با مزه ی کوچولو داشت برای خودش می چرخید و حرکت می کرد! دکتر گفت: چه با مزه بیدار شده و داره ورجه وورجه می کنه؛ انگار پارتی گرفته ووووووووووااااااااااااااااای خدای من چه فیلم زیبایی تو دل من داشته اکران می شده و من بی خبر بودم، اونم فیلم مستند زنده! حالا دیگه می تونستم دست و پاهاش و شکل مینیاتوریش رو ببینم!!!!!!!!!!

با خودم گفتم: درسته حسابی درد کشیدم و این وروجک هم بی تقصیر بوده، اما این معده عزیز باعث شد نصف شبی یه فیلم مستند جذاب ببینم! 

این بود که اولین عکس واضح فوتوژنیک فینقیلی عزیزمون رو دادن دستمونو با درد دل انگیزی روونه ی خونمون کردنبماند که سمفونی "دردو تهوع" تا صبح گوش همه رو نوازش کرد، اما عوضش یه عکس فوتوژنیک نصیب ما شد!

دیشب شویی می گفت حالا که خوبه عزیزم، کم کم باید تمرین کنیم نصف شبها با سمفونی گریه از خواب بیدار بشیم و شب زنده داری کنیم، اینکه تازه اول راهه...

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

Kamyar
18 اسفند 89 10:29
Our child is going to be full of energy Now I know with whom we should go to the party or disco 15-16 years later......prepare yourself mama for a hyper life